در جادۀ رویاهایم، چه غوغایی بود...
بر روی پل چوبی...
صدای گوشنواز چرخهای درشکه...
رقص مرغابی ها، در سکوت بلورین دریاچه...
پیچ و تاب ماهی ها در دل آب...
دست برآوردن شاخه ها، در شاخه ها...
لبخند سرشار از شادمانی شکوفه ها...
و بال گشودن پرندگان، بر بام دشت سبز...
با تمام این ها، من نمی دانم فردا آفتاب خواهد دمید...
یا آسمان... گریه خواهد کرد...
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
انه شرلی ،
،
|